هدف بن لادن فقط کشتن آمریکاییها نبود. او می خواست با نمایندگی کردن از نوعی اسلام تندرو، آمریکایی ها را وارد جنگی بی پایان با اسلام و مسلمانان کند تا آمریکا در این باتلاق خودساخته غرق شود.
او شاید در برخی جنبه ها موفق بود اما قطعا در از بین بردن «روح آمریکایی» موفق نبود.
جنگ برای آمریکا سه هزار میلیارد دلار هزینه داشت و کشور را دچار کسری بودجه بی سابقه ای کرد. رقبای تازه اقتصادی مقابل آمریکا قد علم کردند، اما آمریکا همچنان قدرتمندترین ابرقدرت جهان باقی ماند. چرا؟
بن لادن فکر می کرد همان بلایی را سر آمریکا می آورد که شوروی سابق در دهه آخر حیاتش سرش آمده بود. در آن زمان سطح زندگی در شوروی به میزان بسیار پایینی رسیده بود و رشد جمعیت به مقدار قابل ملاحظه ای کم شده بود.
در حالی که اوضاع در زمان حملات یازده سپتامبر در آمریکا کاملا متفاوت بود. یک دهه قبل از حادثه یازده سپتامبر آمریکا بیشترین رشد جمعیت خود پس از جنگ جهانی دوم را تجربه کرد. اندکی بیش از سیزده درصد. مقدار زیادی از این رشد جمعیت مرهون ورود مهاجران به آمریکا است.
اما رمز موفقیت آمریکا فقط شمار بالای تازه واردها نیست، بلکه کاری است که آنها انجام می دهند. ژوزف نی، در کتاب آینده قدرت می نویسد در سال ۱۹۹۸ میلادی مهندسان متولد هند یا چین یک چهارم شرکتهای تکنولوژی در سیلیکون ولی، قلب تکنولوژی آمریکا، را اداره می کنند. در سال ۲۰۰۵ میلادی یک چهارم کسب و کارهای کوچک را مهاجران راه انداخته اند. مطالعه دیگری نشان می دهد که احتمال این که یک مهاجر در آمریکا درخواست ثبت اختراع یا اکتشاف کند سه برابر یک فرد متولد آمریکا است.
آن طور که ژوزف نی می نویسد، ارزشمندترین دارایی بلندمدت کشور آمریکا «جذب بهترین افراد از سراسر دنیا و فراهم کردن محیطی برای آنها است که بتوانند خلاقیت خود را شکوفا کنند.»
پس از شنیدن خبر مرگ بن لادن من هم مثل خیلی از آمریکاییها از خانه به طرف کاخ سفید حرکت کردم. مردمی را که در آنجا دیدم ترکیبی بودند از آمریکاییها و مهاجران و فرزندان مهاجران که عمدتا جوان بودند و این فرهنگ را نمایندگی می کردند.